هنر از چنان دیرینگی برخوردار است که میتوان ادعا کرد با روح و ذهن انسان پیوند خورده و همیشه یک نیاز او محسوب میشود. انسان همواره از هنر برای چیره شدن بر ترسهای خود از نادانستهها و پیچیدگیها بهره برده و در نهایت آن را وسیلهای برای پیوند و نزدیکی با مبدأ قرار داده است.
هنر آن زمان که در مسیر انسان فرهنگی و الهی که حقیقت خویش و هستی اش را جست وجو میکند و در مسیر غایت نهایی انسان که همان سعادت است قرار گیرد، جز زیبایی و عظمت زیست متعالی هیچ چیز را نمایان نخواهد کرد. هر چند همین زبان ارزشمند هنر که همواره به نوع انسان آزاده و خداجوی در هر جای جهان برای حرکت به سوی معنویت و رشد کمک کرده است، گاه به ابزاری خطرناک بدل شده و سلامت و پاکیزگی روح انسان را نشانه میرود. دو گروه همواره در تاریخ به این توانایی ذاتی هنر دقت کرده و کوشیده اند تا از آن بهره برند.
جریانهای دینی به ویژه در جریانهای اسلامی و مسیحی در طول تاریخ از زبان هنر برای گسترش و ترویج آموزههای دینی و اخلاقی و ایجاد فضای معنوی برای بهره مندی انسانها استفاده کرده اند.
ولی در این میان و به تدریج با شکل گیری جریان «اومانیسم» و پررنگ شدن نگرههای مادی و صنعتی شدن لجام گسیخته جهان، کوششهای جریانی برای زمینه سازی مصرفی سازی جامعه و پررنگ شدن رویکردهای مادی و پرهیز از معنویت گرایی به کار بسته شد. رویکردهایی، چون تکنوکراسی از دل همین جریان مادی گرایی بیرون آمده است. این جریان جدید
به خوبی به اهمیت و قدرت هنر و رسانه در زمینه سازی تغییر نگرش و رفتار انسان پی برد و سرمایه گذاری عظیمی را بر تولیدات هدفمند رسانهای قرار داد. رویکرد اصلی این جریان تقویت رفتار مصرفی به معنای فرهنگی آن و کم رنگ کردن ارزشهای معنوی و فطری انسان بود که مانعی جدی در مسیر هدف نخست محسوب میشد. متأسفانه با انفعال و فاصله گرفتن جریان دینی و معنوی از فضای هنر و رسانه، جریان مادی و ضد معنویت در لایههای گوناگون برنامههای خویش را پیش بردند.
امروز ابزارهای نفوذ این جریان چنان متنوع و میدان فعالیت ایشان چنان گسترده شده است که دیگر بر خلاف گذشته، مستقیم و بی واسطه به بنیاد ارزشهای دینی و معنوی هجمه میکنند. سینما به دلایل گوناگون در میان هنرها در این مسیر از موقعیتی ویژه برخوردار است.
سینما از همه هنرهای پیش از خود بهره میبرد، در عین حال بر مدار نیاز جامعه به سرگرمی حرکت میکند و دارای قدرتمندترین شیوه روایت میان دیگر هنرهاست، به همین دلیل، هم گستره مخاطب وسیع و هم عمق نفوذ محتوایی ژرف تری دارد. بر این بنیاد، غرب در رسیدن به دو هدف عمده خویش که ذیل عنوان «جهانی سازی» قابل ترجمه است بیشترین بهره را از زبان سینما برده است. این هنر به دلیل اعتمادسازی عمومی و چندلایهای بودن برداشتهای معنایی در گروههای گوناگون مخاطب، همواره مورد توجه سیاست گذاران فرهنگی غربی بوده است.
متأسفانه ما آن گونه که باید و شاید از زبان سینما بهره نبرده و سینما را تنها به جنبه سرگرمی سازی اش تقلیل داده ایم. به دیگر سخن نه در جهت هویت سازی و تقویت سرمایه اجتماعی خویش به سینما توجه کرده ایم و نه توانسته ایم از آن به عنوان ابزاری برای ارائه تصویر درست جمهوری اسلامی به جهانیان بهره بریم.
وقتی نگاه ما در حوزه سینما راهبردی نیست و به زبان تخصصی تر، سینمای ملی که هویت و آرمانهای ما را جست وجو میکند به فراموشی سپرده ایم باید منتظر آسیبهای آن نیز باشیم. آمارتیا سن در مقالهای مفصل به نقش سینمای هند در رسیدن این کشور به توسعه سخن میگوید و فرهنگ را بنیاد توسعه تصور میکند.
این در حالی است که نتوانسته ایم میان فرهنگ و مظاهر فرهنگی همچون سینما با آرمان پیشرفت نسبتی برقرار کنیم. در این شرایط و در میان موج گسترده آثار سینمایی غربی و فیلمهای داخلی بی هویت و یا ضدهویت، هرازگاهی به دلیل دغدغههای شخصی یک فیلم ساز، شاهد ظهور اثری هویت بخش هستیم. هر چند به دلیل نبود سیاست گذاری جامع فرهنگی و نبود حمایت معنایی و محتوایی همین آثار نیز با شکست روبه رو میشوند.
«بدون قرار قبلی» اثری است که در چنین شرایطی شکل گرفته است. فیلم سازی که در درون خود دغدغههایی از هویت و فرهنگ دارد. چنین فیلم سازی میکوشد
به اندازه درک خود از هویت و به تشخیصش عمل کند. واضح است این فیلم در شرایطی که از ضعف سیاست گذاری فرهنگی رنج برده و با انبوهی از آثار سینمایی مبتذل (از لحاظ معنایی) روبه رو هستیم تحسین برانگیز و قابل توجه است.
فیلم شعیبی در خلأ آثاری که در جست و جوی معنا باشند قابل توجه و مهم است، ولی حقیقت آن است که با ترکیبی از فرمها و نمادهایی که در ظاهر سنتی هستند سر و کار داریم. فیلم ساز هیچ گاه نمیتواند از عناصر گوناگونی که در اثر جمع کرده است ایجاد نماید.
یک استاد سفالگر و نویسنده ایرانی که هرگز پرداخت دقیقی از او نمیشود و ارادت او به امام رضا (ع) نیز نامفهوم باقی میماند، یک رابطه عاشقانه و حسی بین مرد جوان داستان که در حرم مطهر رضوی نیز به خدمت مشغول است، موسیقی سنتی و رقص آیینی، تحول در شخصیت زن داستان که بیشتر حاصل شبه عشق است تا چیز دیگر، دگرگونی کودکی که گویی به اوتیسم دچار است و مواردی از این دست به دلیل نبود ارتباط با عنصر اصلی معنابخش که همان زیارت است، بزرگترین آسیب اثر است.
در واقع این تصاویر و نمودها، هیچ گاه هندسه منظمی نیافته و از یک دال مرکزی معنایی تغذیه نمیکنند. شاید سادهتر باید گفت که فیلم ساز مسئله پیچیده «هویت» را به نمادهای نوستالژیکی که در ذهن همه افراد جامعه است تقلیل داده است.
هر چند ارادت فیلم ساز به ساحت حضرت رضا (ع) آشکار و مشخص است، اما اثر به معرفی معنویت این دستگاه عظیم و جنبه هویت بخشی آن کمک نمیکند و نگاه شعیبی به زیارت نیز کاملا رویکردی نوستالژیک مییابد. فیلم «زیارت» را یک جنبه نوستالژیک مثل سایر عناصر تصور میکند.
پرداختهای کوتاه و لحظهای به برخی دامنههای موضوعی مهم در اثر، لطمهای جدی به دریافت معنای اثر زده است. «بدون قرار قبلی» رویکردی روبنایی به مفاهیم هر چند معنوی دارد که کمکی به ایجاد جریان هویت بخش در سینمای ایران نمیکند. هر چند فیلم ساز به اندازه بضاعت خویش کوشیده است، اما، چون در تراز سیاست گذاری و مدیریت فرهنگی کشور، نسبت به مقوله «هویت» رویکرد جریانی وجود ندارد، این تک فعالیتها نیز مؤثر واقع نخواهند شد.
«بدون قرار قبلی» در خشک سالی آفریدههای فرهنگی اصیل، تنها آرام بخشی است که برای دقایقی حال ما را بهتر میکند. باید منتظر ماند تا مسئله «سینمای ملی» به دغدغه سیاست گذاران فرهنگی بدل شود و برای آن برنامه ریزی واقعی صورت پذیرد.